شعرزمان {سپیگان}داستان.مطالب متنوع
اشعار، رمان و مطالب متنوع ادبی
ظلمت شب چونان سنگ قبر برسینه سنگینی می کرد
چشم برای دیدن نور می خواست
اما گوشهامان تیز شده بود
از بس بجای چشم بکارشان بسته بودیم
گاه گاهی صدایی بی نور در میان گردباد می پیچید
گوشهامان منتظر مژده ی سفیر نور بودند
ناگهان ماه در دل آسمان تاریک درخشیدن گرفت
همه اعضاو جوارهم به استقبال ماه رفتند الا دلم
خواستم بادل خود در بیفتم که بهانه گیر شده است
اما حق با دل بود
بدنبال ماه نخشب به چاه ویل افتادیم.
نظرات شما عزیزان:
درباره وب
نويسندگان
لينک دوستان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید
لينک هاي مفيد
برچسبها وب
نیچه (2)
حکومت جهانی (1)
شاملو (1)
تاوان//اشتباه (1)
ائ نمایند (1)
سیمون دوبو وار (1)
سارتر (1)
نوشتن (1)
ابو علی سینا (1)
پرنده (1)
آخرین کلید (1)
حفره های اجتماعی (1)
آخرین مطالب
پيوندهاي روزانه
آرشیو مطالب
لينک هاي مفيد
امکانات وب