ابزار وبمستر

ماه نخشب

ظلمت شب چونان سنگ قبر برسینه سنگینی می کرد

چشم برای دیدن نور می خواست

اما گوشهامان تیز شده بود

از بس بجای چشم بکارشان بسته بودیم

گاه گاهی صدایی بی نور در میان گردباد می پیچید

گوشهامان  منتظر مژده ی سفیر نور بودند

ناگهان ماه در دل آسمان تاریک درخشیدن گرفت

همه اعضاو جوارهم به استقبال ماه رفتند الا دلم

خواستم بادل خود در بیفتم که بهانه گیر شده است

اما حق با دل بود

بدنبال ماه نخشب به چاه ویل افتادیم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, | 16:17 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |